منبع خبر: ایسنا
يك روان پزشك گفت: سینمای جهان از همان آغاز شکل گیری خود تا زمان حاضر بهره زیادی از روانشناسی و روانپزشکی گرفته است
اما هنوز فیلمهای ایرانی از مشاوره با یک روانشناس و روانپزشک بهره نمیگیرند.
به گزارش خبرنگار سرويس فرهنگ و هنر خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) منطقه اصفهان، محمدرضا شیدایی، در سمینار «سینما از منظر روان شناسی» که در موسسه مطالعاتی رویش دیگر برگزار شد، گفت: سینما حتی در سخیفترین گفتهها و دم دستیترین سوژهها نمیتواند از مسائل روانشناسی به دور باشد. سینما در ذات خود قصه دارد، وقتی پای قصه به میان میآیدو بحث از انسان میشود . این انسان دارای روان و هویت است و نمیتواند بدون روانش در سینما حاضر شود.
وي افزود: کارگردان تلاش میکند تا شخصیتهای فیلمش را برای مخاطب باورپذیر کند تا او بتواند با شخصیتها همذات پنداری کند.
شیدایی با اشاره به روند ورود شخصیت به سینمايادآورشد: نخستین فیلمهایی که در سینما ساخته شدند، زماني کوتاه و بدون قصه بودند، رفته رفته با طولانیتر شدن فیلمها و آمدن قصه در آنها، شخصیت نیزبا دو وجه خود – وجه کاراکتر و وجه پرسونا – وارد سینما شد. وجه کاراکتر که در سینما بیشتر مورد توجه است به منش انسان، رفتارها، الگوهای رفتاری و واکنشهای او می پردازد و به وجه پرسونا که جنبه درونی دارد به جهت محدود بودن زمان کمتر برداخته میشود.
آلمانيها نخستین بار به مسائل روانشناسی درسینمایی پرداختند
وي با اشاره به جدیتر شدن قصه در دهه 20 و اوایل دهه 30 قرن بیستم در سینما که توجه بیشتر به مسائل روانشناسی را درپی داشت سینمای اکسپرسیونیستی آلمان را نخستین سینمایی دانست که به طور مستقیم به مسائل روانشناسی و روان پزشکی در فیلم های خود پرداخت که «مطب دکتر کالیگاری» و «نوسفراتو» از جمله این فیلم ها هستند. سینمای اکسپرسیونیستی آلمان هنوز مخاطبان خود را دارد و مورد توجه است.
اين روانپزشك ادامه داد:صدا در دهه 30 وارد سینما شد تا سینمای صامت جای خود را به سینمای ناطق بدهد. با ورود صدا، سینما وام بیشتری از روانشناسی گرفت. این گونه نبود که صرفاً یک سینمای صامت به سینمای ناطق تبدیل شود بلکه با آمدن صدا مسائل زیادی وارد سینما شد. در سینمای ناطق، توجه به قصه و کاراکتر بیشتر شد و به همین میزان مسائل روانشناسی بیشتر مورد توجه قرار گرفتند. در سینمای صدادار، بازیگر باید همزمان بین دیالوگ و حس و عاطفه خود هماهنگی داشته باشد.
وي ادامه داد:با آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1939 سینما به ابزاری برای اعمال قدرت سیاسی دولتها تبدیل شد و از قصه فاصله گرفت که این شکل از سینما را بیش از همه میتوان در فیلمهای «لنی ریفنشتال» دید.
اوج شخصیت پردازیهای روانشناسانه در فيلمهاي وسترن
شیدایی به شکل گیری سینمای هالیوود و آغاز به کار استودیوهای بزرگ فیلم سازی در دهه 30 اشاره کرد و گفت: همزمان با سیطره سینمای هالیوود در دهه 40 و پرداختن آن به ژانر محبوب وسترن که اوج شخصیت پردازیهای روانشناسانه در آن دیده می شود، سینمای اروپا به سمت سینمای هنری رفت.
وي بابيان اينكه دهه 50 همزمان است با ورود «آلفرد هیچکاک»، کارگردان بزرگ سینمای جهان ،خاطر نشان كرد: هيچكاك در شخصیت پردازی فیلمهایش بهره زیادی از روانشناسی گرفته و از نخستین تا آخرین فیلمش بسیار تحت تاثیر فروید بوده است. شخصیت های فیلمهای هیچکاک هنوز هم باوربذیر هستند.
این روانپزشک درباره سینمای نئورئالیستی که بعد از جنگ جهانی دوم در دهههای 40 و 50 ابتدا در ایتالیا و در فیلمهای «ویتوریو دسیکا» شکل گرفت اشاره كرد و گفت: وقتی سینما به سمت رئالیسم (واقع گرایی) میرود پرسوناژها نیز باید با واقعیت هماهنگی داشته باشند و در این شرایط است که مسائل روان شناسی و روان پزشکی بیشتر در سینما مورد توجه قرار گرفتند.
به گفته او، فیلمها در دهه 60 در اروپا بسیار با روان شناسی و اختلالات روان پزشکی سروکار داشتند که فیلمهای «فرانسوا تروفو» از جمله این فیلم بودند. در فیلمهای «برگمان» سوئدی نیز حضور مسائل روان شناسی و روان کاوی چشمگیر است.
در فيلمهاي ايراني تصادف شخصيتها را شكل ميدهدنه روانشناسي
شیدایی آثار «وودی آلن» را نیز بدون استثناء براساس تئوریهایی دانست که در روانپزشکی جدید بکار میروند. شخصیت اصلی فیلمهای «وودی آلن» یک زن است و او از مهمترین کارگردانهایی است که در فیلمهایش به شناخت شخصیت زنانه پرداخته است.
به گفته این روان پزشک، هر چند سینمای جهان از همان آغاز شکل گیری خود تا زمان حاضر بهره زیادی از روانشناسی و روان پزشکی گرفته است اما هنوز فیلمهای ایرانی از مشاوره با یک روانشناس و روانپزشک بهره نمیگیرند چنانکه در سینمای ایران، بیشتر اتفاقات و تصادفات هستند که فیلم را رقم میزنند و شخصیتها را شکل میدهند.
شیدایی در پاسخ به این پرسش که چرا مسائل روانشناسی و روانپزشکی از ابتدا در سینما مورد توجه قرار گرفتهاند گفت: سینما هنر هفتم و پایه گرفته از هنر تئاتر است. از قدیمیترین نمایشها در یونان باستان تا تئاترهای شکسپیر، همذات پنداری شخصیتها با مخاطب اهمیت زیادی داشته است و نمایشنامه نویس همواره سعی کرده است به گونهای بنویسد که شخصیتهایش برای مخاطب باورپذیر باشند.
ممنونم از دوستی که این گزارش رو تنظیم کردند.خیلی خوب توانستند صحبتهای دکتر رو جمع بندی کنند و به این جلسه توسط این گزارش هویت زنده و مفید بدهند.عالی بود عالی بود این گزارش