جذابیت های روانشناختی شبه علم
گفتگوی محمدرضا واعظ و مهدی نسرین
بخش اول
در پروندۀ “از علم تا شبه علم”[1]
محمدرضا واعظ: بحث پرونده علم و شبه علم این اواخر بسیار جذاب شده است. ما این گفتگوها را با تاریخ علم و آغاز علم مدرن با دکتر امیرمحمد گمینی آغاز کردیم و بعد به سراغ پزشکی با دکتر کیارش آرامش رفتیم که در آن برنامه به گفتگو دربارۀ طب مکمل و طب جایگزین پرداخته شد. در ادامه، با دکتر محمدرضا سرگلزایی با محوریت جادو و درمان صحبت کردیم و در این زمینه به بیماریهای تلقینی و درمانهای تلقینی پرداخته شد. سپس، با دکتر امیراحسان کرباسیزاده درباره آفرینش و تکاملگرایی صحبت کردیم و با دکتر سعید ناجی درباره کارآمدسازی نظام آموزشی توسط نظریات فلسفه علم بحث شد. سرانجام، با دکتر حسین شیخرضایی با عنوان «شبهعلم: مسئله یا شبه مسئله» گفتگو کردیم که ایشان در بحثشان یک پارادایم جدید باز کردند و روی این نکته دست گذاشتند که ما هرکاری بکنیم نمیتوانیم از ارزش بار بودن واژه شبه علم خلاص شویم؛ یعنی شبه علم، تعریفیست که صرفا توصیفی نیست و ارزشبار است. دکتر شیخرضایی با دستهبندی انواع مقولات در ذیل واژه شبهعلم، نشان دادند که شبهعلم چنان واژه جامع و مانعی نیست که ما به راحتی بتوانیم در هر جایی از آن استفاده کنیم و در نهایت بحثشان را اینگونه بستند که معمولا وقتی که نظریات علم مختلف را بررسی میکنیم، از مجموعه ای از روشهای علمی میتوانیم استفاده کنیم و چه بهتر که بهجای برچسبگذاری شبهعلم، که یک ارزشگذاری همراه با بار منفیست، برای مصادیقِ شبهعلم، بگوییم آنها علم نیستند به این دلیل و دلایل را ذکر کنیم. به طور خلاصه، دکتر شیخ رضایی با ارائۀ مثالهایی، اذعان داشتند که بهتر است از واژۀ ارزشبار شبه علم استفاده نشود. دکتر آرامش در نقدی که داشتند، با این بخش از صحبت های دکتر شیخ رضایی مخالف بودند و بر این باور بودند که استفاده از واژه شبهعلم، سودمندیهایش بیشتر از ضررهایش هست؛ بخصوص برای مردمی که عامتر هستند و سواد آنچنانی ندارند، مثلا نمیدانند کوانتوم چیست.
این مقدمهای از گفتگوهایمان تا امشب بود. اکنون در خدمت شما هستیم و بحث جذابیتهای روانشناختی شبهعلم را آغاز میکنیم.
مهدی نسرین: خب من اینگونه شروع میکنم که درباره چه چیزهایی حرف نمیزنم. همانطورکه گفتید من سخنران آخر هستم که تصادفا این اتفاق افتاد و قصد جمعبندی صحبت های قبلی را ندارم؛ گرچه از برخی از آنها در صحبتهایم استفاده میکنم.
نکته دوم اینکه در بحث امشب تلاش میکنم که تعیین مصداق نکنم و در هیچ زمانی سعی نخواهم کرد که بگویم مثلا زمین گرد است، شبهعلم است یا واکسن به اُتیسم میانجامد، شبهعلم است یا نه. سعی میکنم صحبتهایم در واقع مشاهدهای از این باشد که چرا مردم به سراغ برخی باورها میروند و به سراغ برخی نمیروند. البته به جز یک مورد که اگر از من بپرسید نظریه روانکاوی فروید علم است یا نه؟ آنجا قطعا میگویم علم است، ولی سوالهای دیگر اگر در مورد تعیین مصداق باشد سعی میکنم از آن فرارکنم.
نکته سوم اینکه اسم این گفتگو را «جذابیتهای روانشناختی» گذاشتیم، زیرا کمی سریع انتخاب کردیم؛ چون «جذابیت» خودش کلمه جذابیست و شاید عدهای به این خاطر مخاطب ما شدهاند که امیدوارم اینگونه نباشد؛ چون در واقع در این جلسه بیشتر راجع به رانههای روانی که ممکن است برای یک نفر کار کند و به مرجعی مراجعه کند و نه به مرجعی دیگر، صحبت میکنیم. بنابراین، شاید عنوان بهتر برای صحبت امروز این بود: «رانههای روانشناختی در شکل دادن باورهای شبهعلمی» یا چیزی شبیه این.
نکته دیگر، نسبت صحبتهای خودم با صحبتهای نفرات قبلی است، بخصوص بحث من به نوعی ادامۀ بخشی از صحبتهای دکتر شیخ رضایی خواهد بود و تمرکزم بر این است که چه عواملی بر باورهایی که ما به آنها نسبت شبه علمی میدهیم دخالت دارند.
من صحبتم را با نقل قولی از آقای دکتر معصومی همدانی آغاز میکنم. ایشان میگفتند که روزی که از کار تدریس و داوری و پایان نامه به نوعی از ماجرای هیات علمی بازنشسته شوم نشری را راه میاندازم و اسم آن را اکاذیب میگذارم. این چیزی که جمله را بامزه میکرد این است که شما نشر اکاذیب را معمولا در مورد کاری که خودتان انجام میدهید، نمیگویید؛ حتی اگر وظیفه شما این باشد که به انتشار اکاذیب بپردازید. این معمولا ادعاییست که معمولا در مورد گروه دیگری انجام میدهید، تهمتی است که در مورد دیگری میزنید. به همین معنی وقتی به بحث شبه علم نگاه میکنیم، علم دروغین، نظریه توطئه، توهم توطئه و شستشوی مغزی، معمولا اینها چیزهاییست که شما در مورد گروه دیگری نسبت می دهید و نه خودتان.
فکر کنید یک موجودی از یک کره دیگر بیاید و ما را در این کره بررسی کند؛ موجودی که از همۀ این کشمکشهای ما در این سیاره جداست. یک موجود فضایی را مدیرانش به زمین میفرستند و میگویند درباره پرونده «از علم تا شبهعلم» تحقیقاتی انجام بده و ببین چه میگویند؟ احتمالا اولین گزارشی که میدهد این است که یک تعدادی آدم هستند، فرقی هم نمیکند کجای این طیف مخالف یا موافق هستند، اینها شبه علم را به دیگران نسبت میدهند و برچسبیست که به دیگران میزنند. به بیانی دیگر میگوید “باورهای شبهعلمی برچسب یا صفتی است که افراد به باورهای دیگران نسبت میدهند.”
باز هم تاکید میکنم فرقی نمیکند کجای این طیف باشیم وقتی بپرسیم که چرا شما به باورهای دیگران باورهای شبهعلمی میگویید؟ پاسخ میدهندکه اینها سازوکارهای لازم برای رسیدن به یک باور موجه علمی را انجام ندادهاند و به این گزاره رسیدهاند. یعنی اگر کسی طرفدار این باور باشد که واکسن بد است چون به اُتیسم میانجامد میگوید طرف مقابل با همه آزمایشهای لازم و شیوه های علمی، جوانب را در نظر نگرفته است و مثلا ممکن است در آزمایشهایشان دخالت کمپانیهای داروسازی هم وارد شده باشد؛ بنابراین، نمیتوانیم بگوییم این گزاره نهایی محصول یک سازوکار جامع، بیطرفانه و سختگیرانه با دقت علمی بالایی است. حالا اگر آن موجود فضایی تحقیقات بیشتری کند که چرا عدهای باورهای خودشان را علمی میدانند؟ مثلا اگر این سوال را از کسی که موافق واکسن است و باور دارد مزایای واکسن بیشتر از معایبش است بپرسد که چرا شما موافق واکسن هستید؟ آیا شما ایمنیشناسید یا ویروسشناس و یا در آزمایشگاه به این نتیجه رسیدید؟ میگوید خب من یک مهندس مکانیک هستم و نمیتوانم همه گزاره های علمی را خودم بدست بیاورم و به مراجع و نهادهای دیگری مراجعه میکنم. بعد موجود فضایی همین سوال را از آنهایی که باور دارند واکسن منجر به اُتیسم میشود میپرسد که چرا شما این باور را دارید؟ او هم میگوید همه اطلاعاتم را از مراجع و نهادهای دیگر بدست میآورم. بنابراین، میبینیم که این بحث علم و شبه علم خودش را به این سمت تحویل میدهد که شما چه نهادها و مراجعی را برای برخی از گزارههای خودتان به عنوان مرجع علمی انتخاب میکنید. بخش بزرگی از باورهای افراد از طریق آن چیزی که از دیگران میشنوند، به دست میآید. این بحث به نوعی به بحث معرفتشناسی پهلو زده میشود. در بحث معرفتشناسی مدرن اینکه آیا معرفت دست دوم یعنی معرفتی که از طریق شهادت یک نفر دیگر بدست آمده برای ما معرفت هست یا نه صحبتهای زیادی هست؛ بخش بزرگی از باورهای ما، باورهایی است که ما از منابع دیگر کسب میکنیم و خودمان بدست نمیآوریم.
اکنون، بحث به اینجا رسید که ما برای اینکه ببینیم باورهای ما باور علمی هستند به سراغ کدام مرجع میرویم. با هر دو گروه که صحبت کنیم و بپرسیم که چرا فکر میکنید باورهای شما علمیست؟ میگویند چون ما باورهایمان را از منابع علمی میگیریم. یعنی شما درسنامه فیزیک یا ژورنالهای پزشکی میخوانید؟! اینجاست که اتفاق بزرگ میافتد که ما بخش بزرگی از باورهایی که فکر میکنیم علمی هستند را از منابع درجه یک و به روز علمی نمیگیریم. مثال خودم را میزنم، من به عنوان یک آدم علم زده[2] که فکر میکند تنها روشهای تجربی و استدلالی جهت توضیح تمامی ابعاد فیزیکی، اجتماعی، فرهنگی و روانی قابل قبول است، بپرسید که چرا فکر میکنی نظریاتت درباره فیزیک علمی است؟ میگویم برای اینکه فکر نمیکنم که زمین مسطح است یا میدانم که زمین به دور خورشید میگردد. حالا اگر یک فیزیکدان از من بپرسد همین!؟ همه اطلاعاتی که درباره فیزیک داری همین است؟ میگویم نه من مجموعهای از نظریات دیگر هم دارم مثل جاذبه زمین. برای فیزیکدانی که در جدیدترین ژورنالها کار میکند این حرفها کاملا سطحیست؛ چیزی که در آخرین ژورنال های علمی کار می شود با باورهای ما متفاوت است. یا اینکه بسیاری از علمزدهها به نظریه داروین ارادت خاصی دارند اما میبینیم کسانی که درباره داروین صحبت میکنند نیز حرفهایشان با اطلاعاتی که در آخرین ژورنال های زیستشناسی تولید میشود، تفاوت دارد. مثلا درباره دم طاووس خیلی صحبت شده؛ دم بزرگ و رنگارنگ طاووس نر باعث میشود که طاووس ماده به سمت او جذب شود. بنابراین، نقشی دارد و به همین دلیل هم به نسل بعدی منتقل میشود. در حالیکه دکتر کرباسیزاده در گفتگوی قبلی توضیح دادند که آن خصوصیاتی که در اعضای یک گونه متفاوت است باید در بقای آنها تاثیر داشته باشد. بعد این تصویر دم طاووس که داده میشود میبینیم که پرندهای، دم خیلی بزرگی دارد که احتمالا در بقای آن اختلال ایجاد میکند. چون نمیتواند پرواز کند سرعتش را کم میکند و شکارچیان آن را راحتتر شکار میکنند؛ به این معنی باید توضیح داد که این دم چگونه به بقای آنها کمک میکند. عده ای میگویند هرچه رنگارنگتر باشد در استتارش بیشتر کمک میکند و کلی نظریههای دیگر درباره دم طاووس در حال ساخته شدن است. علم به قدری پیچیده، غامض و سخت است که نمیشود همه باورهای علمی را با مراجعه به مراجع دست اول علمی روز بدست آورد. یعنی این واقعیت که شما نمیتوانید به سراغ مرجع دست اول علمی بروید علت اصلیاش خود علم است. عامل اصلی این است که من به عنوان یک آدم علمزده نمیتوانم به مراجع دست اول فیزیک مراجعه کنم. اصلا آن سواد ریاضی را ندارم که به مراجع دست اول علمی مراجعه کنم. این را هرکسی که در حوزه علمی، فلسفی و تاریخ کار کرده باشد، میبیند. بنابراین اتفاقی که میافتد این است که ما به مراجع دست اول مراجعه نمیکنیم. حالا ممکن است کسی این سوال را ادامه دهد که ما به مراجع دست اول مراجعه نمیکنیم ولی با یک سلسله رابطه علّی این باورها به ما وصل میشود و در نتیجه این باورها هنوز به آن نهاد علمی وصل است. این نکتهایست که میخواهم دربارهش صحبت کنم. اول موضوع معرفت شناسی؛ در معرفتشناسی این بحث هست که برای مثال هنگامی که فردی گزارهای را در روزنامه میخواند، اگر همان گزاره را ما از آن فرد بشنویم، اینجا کلی بحث معرفتشناسی مطرح میشود که آیا این معرفت محسوب میشود و یا نه؟ در حقیقت، میان واقعیتی که شخص در دنیای علم میبیند و آنچه که در بدنه علم در حال اتفاق افتادن است، شکافی وجود دراد. اینطور نیست که دانشمندان به یک تک گزارهای برسند و بعد افراد دیگر بیایند آن تک گزاره را بخوانند و بگویند این را دانشمندان گفتهاند و ما هم استفاده میکنیم. این معرفت مرتبه دست دوم است. بنابراین، اتفاقات خیلی مهمی این میان رخ میدهد و دانشمندان اینها را به زبان قابل فهم برای عموم ترجمه میکنند. کتابهای عامه پسند علمی نوشته میشود، گفتگوهایی انجام میدهند و به این ترتیب این گزاره به افرادی میرسد که آنها را مصرف میکنند. حتما این یک خصوصیت و مهارت بسیار بالایی است که کسی بیاید نظریههای علمی پیچیده را به یک شکلی بیان کند که چنان رنگ و بوی علمی داشته باشد و مردم عادی بفهمند. حتی گاهی این مطالب توسط خبرنگار صفحه علمی یک روزنامه نوشته میشود و بارها و بارها تصفیه میشود تا به این نقطه نهایی برسد که در دسترس کسی که میخواهد از آنها استفاده کند قرار گیرد. این طرف هم، مصرفکننده برای اینکه به این نکته برسد، سازوکار دقیق و جدی بکار نمیبرد. مثلا جستجوی اینترنتی میکند و به اولین نتیجه رجوع میکند. بنابراین تصویر کلی که من میخواهم در قسمت اول صحبتهایم بسازم این است: پیچیدگی، سخت و غامض بودن علم است که باعث شده آدمها برای این که در مورد جهان باورهایی را بدست آورند به مراجع دیگری مراجعه کنند.
محمدرضا واعظ: در اینجا میتوانیم بگوییم سخت بودن علم یکی از دلایل جذابیتِ چیزهاییست که ما شبه علم مینامیم؟
مهدی نسرین: بله. یک داستان بگویم؛ فیلسوفی بنام دنیل دنت(Daniel Dannet) میگوید: پسر جوانی به این نتیجه میرسد که باید بروم و حقیقت را پیدا کنم و یاد بگیرم، جستجو میکند به او میگویند که بالای کوهی در شمال هند استادی هست که می تواند حقیقت را به تو یاد دهد. بار سفر میبندد و به آنجا میرود و میبیند که بله استادی در حال ذکر گفتن نشسته است، به استاد میگوید آمدهام حقیقت را از شما بیاموزم. استاد میگوید اول باید بروی مجموعه نظریهها و کوانتوم یاد بگیری و بعد بیایی؛ جوان میگوید ای بابا بیخیال، من به سراغ مرجع دیگری می روم.
علم سخت و پیچیده است و خیلی بزرگ شده است. بزرگترین عاملی که باعث میشود ما به سراغ نهادهایی غیر از خود مرجع روز و رسمی علمی برویم خود علم است. نه به دلیل اینکه علم بد است و کار ناشایستی انجام میدهد، بلکه به این دلیل که بسیار وسیع شده و ما هم محدودیتهای شناختی خودمان را داریم، نمیتوانیم از آخرین نظریات به روز علمی استفاده کنیم. شبه علم بخش جداییناپذیرِ علم است و مسئله امروز و دیروز هم نیست؛ تاریخ طولانی دارد و نمیتوان نقطهای را پیدا کرد و گفت از این زمان به بعد علم بزرگ شده است.
حالا سوالی مطرح میشود که باید کسانی که در کار ترویج علم هستند در مورد آن صحبت کنند؛ مثلا کسانی که کتابهای علمی برای عموم چاپ میکنند. آیا دقتی که در چاپ ژورنالهای علمی در نظر گرفته میشود در انتشار کتابها هم استفاده میشود؟ آنها میگویند ما هنوز هم همان دقتی که در ژورنالهای علمی استفاده میشود را در چاپ کتابها رعایت میکنیم! نکته اول اینکه دقت به آن شکلی که در ژورنالها هست وجود ندارد؛ چون در نهایت ناشر میخواهد کتابش را چاپ کند؛ ولی ژورنالها به تعداد مخاطب نیازی ندارند. به همین خاطر میتوانند بیطرفانه مسائل را به لحاظ علمی پیش ببرند و این در مورد برخی کتابها وجود ندارد. اتفاق هم میافتد که کتابهای عامهپسند علمی چاپ میشوند و یک سری چیزهای دیگر در آنها گفته میشود. مثلا کتاب درباره تاریخچه انسانهاست ولی هزاران مطلب دیگر هم در آن گفته میشود. تازه اگر کتاب ممنوع شود دیگر همه فکر میکنند از این علمیتر وجود ندارد؛ چون اگر مهم نبود ممنوع نمیشد. در کتابهای عامهپسند علمی ادعاهای اصلی در حد چند پاراگراف است، ولی کلی اطلاعات دیگر برای جذابیت چیزی که عنوان شده اضافه میشود و این فکر برای مصرفکننده پیش میآید که درحال دستیابی به گزارههای علمی هستند.
محمدرضا واعظ: پس این پیش فرض وجود دارد که مؤلفۀ دقت علمی در کتابهای ناشران عمومی، قربانی جذابیت و منافع انتشارات میشود تا آن انتشارات بتواند دوام بیاورد؟!
مهدی نسرین: بله، دقتی که در ژورنالهای علمی هست در کتابهای علمی وجود ندارد. بعد هم ما درباره مشاهده از اتفاقهایی که افتاده صحبت میکنیم. یک مثال بزنم؛ فیلسوف علم مشهوری بنام ون فراسن(van Fraassen) هست که تشبیه جالبی دارد. میگوید هدف علم میتواند مختلف باشد و آدمها به دلایل مختلفی وارد بازی علم شوند و مثالی که میزند بازی شطرنج است. هدف از بازی شطرنج مات کردن حریف بر اساس مجموعهای از قواعد است که در دو صفحه هم میتوان نوشت؛ در حالیکه شطرنج باز به دلایل متنوعی ممکن است وارد بازی شطرنج شود. مثلا ثروت یا شهرت یا برای وقتگذرانی. حالا این شطرنج باز که وارد این بازی شده ممکن است جایی هم رشوه بگیرد و ببازد یعنی در یکجایی که میتواند با انجام حرکتی بر اساس قوانین به سمت پیروزی برود، رشوه بگیرد و حرکتی انجام دهد و ببازد. بنابراین، هدف ژورنال علمی یک چیزیست و ممکن است در واقعیت اتفاقات دیگری بیفتد. وقتی داریم درباره آنچه پیرامون ما رخ میدهد مشاهده میکنیم بازیگران را باید وارد داستان کنیم؛ حتی اگر در کتابهای فلسفه علم راجع به هدف علم چیزهای دیگری نوشته شده باشد. بنابراین، این بحث من است که وقتی داریم مشاهده میکنیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است چند نکته باید مدنظر قرار گیرد؛ یک: گزارههایی ممکن است ابداع شود که جز بدنه رایج علم نیستند. دو: توسط برخی افراد ممکن است گزارههایی پذیرفته شود که جز بدنه علم نیستند. سوم: گزاره هایی ممکن است ترویج داده شود که جز بدنه علم نیستند. در اینجا ماتریکس ابداع، پذیرش و ترویج شکل میگیرد. آدمهایی ممکن است گزارههایی را ایجاد کنند و به تبع آن باورهایی را برای خودشان ایجاد کنند و باورهایی را که جز بدنه اصلی علم نیستند را بپذیرند و یا ترویجش کنند.
بخش دوم
در پروندۀ “از علم تا شبه علم”[1]
محمدرضا واعظ: پس این پیش فرض وجود دارد که مؤلفۀ دقت علمی در کتابهای ناشران عمومی، قربانی جذابیت و منافع انتشارات میشود تا آن انتشارات بتواند دوام بیاورد؟!
مهدی نسرین: بله، دقتی که در ژورنالهای علمی هست در کتابهای علمی وجود ندارد. بعد هم ما درباره مشاهده از اتفاقهایی که افتاده صحبت میکنیم. یک مثال بزنم؛ فیلسوف علم مشهوری بنام ون فراسن(van Fraassen) هست که تشبیه جالبی دارد. میگوید هدف علم میتواند مختلف باشد و آدمها به دلایل مختلفی وارد بازی علم شوند و مثالی که میزند بازی شطرنج است. هدف از بازی شطرنج مات کردن حریف بر اساس مجموعهای از قواعد است که در دو صفحه هم میتوان نوشت؛ در حالیکه شطرنج باز به دلایل متنوعی ممکن است وارد بازی شطرنج شود. مثلا ثروت یا شهرت یا برای وقتگذرانی. حالا این شطرنج باز که وارد این بازی شده ممکن است جایی هم رشوه بگیرد و ببازد یعنی در یکجایی که میتواند با انجام حرکتی بر اساس قوانین به سمت پیروزی برود، رشوه بگیرد و حرکتی انجام دهد و ببازد. بنابراین، هدف ژورنال علمی یک چیزیست و ممکن است در واقعیت اتفاقات دیگری بیفتد. وقتی داریم درباره آنچه پیرامون ما رخ میدهد مشاهده میکنیم بازیگران را باید وارد داستان کنیم؛ حتی اگر در کتابهای فلسفه علم راجع به هدف علم چیزهای دیگری نوشته شده باشد. بنابراین، این بحث من است که وقتی داریم مشاهده میکنیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است چند نکته باید مدنظر قرار گیرد؛ یک: گزارههایی ممکن است ابداع شود که جز بدنه رایج علم نیستند. دو: توسط برخی افراد ممکن است گزارههایی پذیرفته شود که جز بدنه علم نیستند. سوم: گزاره هایی ممکن است ترویج داده شود که جز بدنه علم نیستند. در اینجا ماتریکس ابداع، پذیرش و ترویج شکل میگیرد. آدمهایی ممکن است گزارههایی را ایجاد کنند و به تبع آن باورهایی را برای خودشان ایجاد کنند و باورهایی را که جز بدنه اصلی علم نیستند را بپذیرند و یا ترویجش کنند.
محمدرضا واعظ: حالا یک سوال مطرح میشود که آیا دانشمندان درجه یک از این پدیده مبرا هستند و فقط مردم عادی درگیر آن میشوند؟
مهدی نسرین: در پاسخ به این سوال مثالهایی را مطرح میکنم؛ نیوتن را در نظر بگیرید؛ علمزدههایی مثل من( طبق گفته دکتر شیخ رضایی که پسوند “نما” را استفاده کردند میتوان علمزدهنما گفت!) که نیوتن را مقطع تاریخیِ علمی و غیرعلمی میدانند، اگر برخی از باورهای نیوتن را نگاه کنیم متوجه میشویم که تاریخ تولد او بر اساس یکی از تقویمها در 25 دسامبر 1642 است. بر اساس آن تقویم روز کریسمس بوده است. خودش باور داشته که بخاطر تولد در روز کریسمس یک ماموریتی در این دنیا دارد و این هیچ تفاوتی ندارد با کسانی که میگفتند به دلیل جایگاه ستارگان در زمان تولد، شما دارای خصوصیاتی خاص هستید. نیوتن میگوید روز تولد من برای من کراماتی را مشخص میکند. دقت کنید که همه ما n روز قبل از کریسمس به دنیا آمدهایم؛ یعنی n کوچکتر یا مساوی با 364؛ حالا این شخص باید به ما توضیح دهد که n=0 مهمتر از مثلا n=133 است. وقتی به حالت ریاضی درمیآید به نظر میرسد که خیلی باور موجهی نیست. برای آدمی که اینگونه فکر میکند، تصور کنید مثلا نیوتن، باید جایی میرفت و در صف میایستاد و به او شمارهای میدادند. اگر اول وقت میرفت و نفر اول بود به او شماره یک میدادند؛ اینجوری فکر میکرد که خب زودتر آمدم، اولین نفر بودم و شماره یک گرفتم؛ ولی اگر آن دستگاه شماره هر روز صفر نمیشد و مثلا به نیوتن عدد 1642 را میداد، اینگونه فکر میکرد که امروز اتفاق مهمی افتاده و من عدد تاریخ تولدم را گرفتم. و نکته جالب اینجاست که نیوتن خودش این پارادایم را داشته ایجاد میکرده است.
فرد دیگری را مثال میزنم: آلن تورینگ ریاضیدان و منطقدان درجه یک انگلیسی است. چیزی که میخواهم بگویم درباره مقاله 1950 اوست که در مجله Mind چاپ شده که قدیمیترین، معروفترین، معتبرترین و سختترین ژورنال برای مقالات فلسفی است. این مقاله تورینگ هم یکی از مهمترین اتفاقات قرن 20 است. در این مقاله درباره هوشمندی کامپیوترها صحبت میشود؛ من چه زمانی میتوانم یک ماشین را هوشمند بنامم؟ وقتی یک آدمی را داخل اتاقی بگذاریم و کامپیوتری را هم داخل یک اتاق دیگر و فردی شروع کند از آنها سوال پرسیدن، و باید بدون دیدن آنها تشخیص دهد کدام یک انسان است و کدام یک کامپیوتر. اگر نتواند این کار را انجام دهد، به کامپیوتر میتوانیم هوشمند بگوییم. تورینگ در این مقاله میگوید من باید اینها را در اتاقهایی بگذارم که تلهپاتی پروف باشد؛ چون آدمی که با اینها سوال و جواب میکند احتمالا میتواند با شرکتکننده انسانی تلهپاتی برقرار کند و بگوید که این انسان است و نه از طریق پاسخها! و در ادامه میگوید تلهپاتی رد خور ندارد و به اندازه کافی برای آن شواهد داریم. به نظر من این جزء بدنه علم نبوده و فقط جالب بوده و اینکه چنین چیزی در این مقاله چاپ شده باشد عجیب است.
شیمی دان کانادایی بنام آبرام هوفر(Abram Hoffer) کارهای مهمی از جمله درمان الکلیها با LSD انجام داده است و معتقد بوده است با دوز بالای ویتامین C (مگاویتامین تراپی) می توان شیزوفرنی را درمان کرد. تقریبا همه جاهایی که اسم این دانشمند میآید گفته میشود در همان سالها هم بدنه علمی آن را نپذیرفت و نظریهاش را غیرعلمی میدانند. حالا چیزی که جالب بهنظر میرسد این است که شیمیدان درجه یکی به نام لینوس پالینگ(Linus Pauling) که جایزه نوبل هم گرفته و متاثر از آرای هوفر بوده، این بحث مگاویتامین تراپی را ادامه داده. بنابراین، میبینید که هم پذیرش و هم ترویج ممکن است توسط دانشمندان اتفاق بیفتد.
یک داستان دیگر اینکه آقای راجر پنروز(Roger Penrose) ریاضیدان و فیزیکدان، برنده جایزه نوبل فیزیک در سال 2020، در دهههای 1980 و 1990 میلادی کتابهای عامهپسندی درباره خودآگاهی نوشته و از قضیه ریاضی گودل استفاده کرده و حتی به نظریه تورینگ هم اشاره کرده است. این کتابها توسط فلاسفه ذهن با انتقادات سختی روبرو شد و بسیاری از این انتقادات تند و جدی در مجلات معتبر و تخصصی مثل Analytics و نیویورک تایمز چاپ میشدند و حتی برخی از آنها را هم پنروز پاسخ میداد. حالا بعد از حدود سی سال این فرد جایزه نوبل فیزیک را برنده میشود. اما ناشری که کتابها را چاپ میکرده، بعد از سی سال که نویسندۀ کتاب جایزه نوبل گرفته، باز هم بعید است از چاپ مجدد آن خودداری کند و حتما هیئتی هست که به چاپ مجدد کتاب توجه کند. حال سوال اینجاست این هیئت در سال 2020 تحت چه شرایطی ممکن است از چاپ مجدد کتاب فردی که برنده جایزه نوبل شده سرباز زند؟ من نظرم این است که به هیچ عنوان آن نقدهایی که در مجلات معتبر و تخصصی سی سال پیش چاپ میشده، مانع از چاپ مجدد نمیشود. هیچ نگرانی در مورد این انتفادها وجود ندارد. حرف مهم اینجاست که در حقیقت دانشمندان هم خودشان از ابداع، پذیرش و ترویج گزارههایی که بدنه رایج علم نیستند، مبرا نیستند.
مثال دیگر اینکه خیلی مواقع اتفاق میافتد که میگویند هوش مصنوعی به درجات خیلی خطرناک و پیچیده و به نقطه غیرقابل بازگشتی رسیده؛ از آنها میپرسیم فکر میکنید نظرتان درباره هوش مصنوعی علمی است؟ در پاسخ میگویند دانشمند برجستهای این را گفته است؛ ولی وقتی صحبت های آن دانشمند را بررسی میکنیم متوجه میشویم که او درباره سیاه چالهها کارکرده و مطالعاتش درباره هوش مصنوعی مرجع غیر رسمی علمی است.
من در صحبتهای امروز سعی کردم بیشتر موارد مشاهدهای را عنوان کنم و اگر بخواهم یک جمله تجویزی را بگویم این است: اینکه از یک حوزه علمی دیگر استفاده کنیم و در یک حوزه دیگری حرف بزنیم، به شرطی که هر دو را بدانیم اشکالی ندارد؛ ولی اگر کسی بیاید از فیزیک کوانتومی در درمان بیماری صحبت کند، باید هر دو را بلد باشد و ادعایش را در بوته آزمایش قرار دهد و مراحل علمی را پشت سر بگذارد. مثلا ورزشکاری که در فوتبال و استفاده از پا عملکرد بالا و خوبی دارد، نمیتواند به عنوان کارشناس در یک برنامه علمی درباره عصبشناسی و عضلهشناسی پا صحبت کند. اگر این اتفاق بیفتد او را مسخره میکنند. دقت کنید که دانشمند درجه یک در یک رشته نمیتواند درباره رشته دیگری صحبت کند. در تاریخ علم و فلسفه افراد زیادی هستند که از یک حوزه به حوزه دیگر رفتهاند. مثلا دیوید هیوم که علمزدهها به او ارادت ویژهای دارند، متاثر از نیوتن بوده است. این اتفاق زیاد دیده شده است که از ایدههای یک حوزه در حوزه دیگر استفاده شود. خود این به تنهایی نه علمیست و نه غیرعلمی؛ این ادعاها باید مورد آزمایش قرار گیرند تا ببینیم جز بدنه علم قرار میگیرند یا نه.
محمدرضا واعظ: اگر فرض کنیم که دانش ما به هر کدام از این نظریههای علمی که فکر میکنیم میدانیم، با واسطههای زیادیست، در واقع کاریکاتوری از آن نظریههای اصلی را میدانیم! اگنوم دیگر در جامعه نمیتوانیم به کسی بگوییم حرفت علمی نیست یا بگوییم هومیوپاتی و طب سنتی را نمیتوانی ترویج دهی! البته ممکن است این بحث باز شود که این تفکر باعث نسبیگرایی و شکاکیت میشود!!
مهدی نسرین: واقعیتی که در حال اتفاق افتادن است پیچیدگی، بزرگی و سخت بودن علم است که شبه علم را بخش جداییناپذیر آن میکند. و درباره این نکته که به کسی نمیتوانیم بگوییم نظریه شما غیرعلمی است باید بحث را به دقت پیش ببریم و به این سادگی نیست که این برچسب را به دیگری بزنیم.
نکته دیگر، آن ماتریکس ابداع، پذیرش و ترویج، طرف دیگرش تهاجمی، تقابلی و تراکمی با نهاد علم هست. تراکمی بحثیست که نهاد علم به آن نپرداخته و فردی یک حرف جدید میزند و باعث انباشت گزارههایی که میتواند علمی باشد، میشود. نکته مهم این پرونده بهنظرم همین ماتریکس است. این بحث در حوزههای مختلف شکلهای مختلفی میگیرد و همین است که باعث میشود مثلا در حوزه طب یک پیچیدگیهایی باشد که در حوزه زیستشناسی وجود ندارد. بررسی ما از علم و شبه علم نهایتا از حوزهای به حوزهای دیگر فرق میکند.
ولی دقت کنید من تا این لحظه میگویم علم پیچیده است و پیچیدگی علم این وضعیت را برایش بوجود آورده؛ ولی شبه علم اینگونه نیست. نکته مهم در بحث علم و شبه علم این است که باورهای ما از چه مرجعی گرفته میشود و علم به دلیل پیچیدگی، نمیتواند از مرجع اصلی و به روز باشد.
برخی اوقات نهادهایی که در حال ساختن گزارههایی درباره جهان هستند، نهادهای علمی و به روزی هم نیستند؛ تصویر سرراستتر و قطعیتر و نسبتا سادهتری از جهان دارند و این موضوع به نظر میرسد که در شرایط بحرانی برای ما جذابیت بیشتری دارد. ما در دورههایی که دچار بحران میشویم از یک نهاد به نهاد دیگر میرویم و چون نهادهای علمی سخت و پیچیدهاند، افراد به دنبال نهادهایی میروند که قطعیتی را ایجاد میکنند و معمولا افراد هم در شرایط بحرانی به توضیحات سادهتری نیاز دارند. انسانها به دنبال الگو پیدا کردن در جهان خارج هستند و این هم کاری است که دانشمندان انجام میدهند و سعی میکنند روابط علی را بین پدیدههایی که در جهان خارج وجود دارد، پیدا کنند.
البته در شرایطی نیز مراجعی وجود دارند که آن مراجع تصویر سرراستتر و بهتری ارائه میدهند. این یک بحث است و بحث دیگر، پیدا کردن الگو در جهان است که دانشمندان هم در هر لحظه همین کار را انجام میدهند؛ بخصوص دانشمندان انقلابی که در یک لحظه الگوهایی را میبینند که پیشتر در موردش صحبت نشده. به نظر من، آنها در واقع از نظر روانی همان کاری را انجام میدهند که نهادهای غیررسمی علمی که ما میشناسیم انجام میدهند. به این معنی در دوره ای که علم هنوز به شکل پارادایمی درنیامده کار دانشمندان ابداع نظریههایی است که جز بدنه علم نیست و درتقابل با نهاد رسمی علم قرار میگیرد و در تقابل با پارادایم رایج علمی است. بنابراین، به نظر می آید که در بخش ابداع و تقابل با نهاد رایج روز، شباهت وجود دارد. دانشمندان هم ممکن است نظریهای را پیشنهاد دهند، ولی بعد از اینکه بدنه علم آن را نپذیرفت، باز هم روی آن اصرار بورزند. وقتی عدهای میآیند و چیزهایی میگویند که شما تا قبلش نمیدانستید، خیلی تعجبی ندارد که شما جذب آن شوید. مثلا کسی میگوید من بر اساس جایگاه ستارگان میتوانم بگویم بازار سهام چگونه میشود! و بعید نیست که عدهای را به خود جذب کند و تا زمانی که نهاد علم آن را رد کند، آنها میتوانند سود خود را از این گفتهها ببرند. منحصر بفرد بودنِ دانشی که شما نسبت به جهان پیرامون دارید، به شما کمک میکند که در بازی زندگی جلوتر بیفتید؛ عجیب نیست که شما به یک نهادی که مرجع اصلی علم نیست توجه کنید. نهایتا این را بگویم که در شرایط بحرانی تقابل یا مخالفت با نهاد رایج بیشتر دیده می شود؛ زیرا برای شما یک احساس هویت بوجود میآورد. برخی زمانها، افراد به یک زیرمجموعههای کوچکتری مراجعه میکنند و به آنها کمک میکند که یک احساس هویتی را بدست آورند که چیز عجیبی نیست.
محمدرضا واعظ: به نظر شما جنبشهای ضدعلم که در گفتگو با دکتر شیخ رضایی مطرح شد از چنین انگیزههایی برخوردارند؟ تهاجم به نهاد علم؟
مهدی نسرین: من اگر بخواهم دراین باره پاسخ دهم بر اساس صحبت دکتر سرگلزایی میگویم که “رودخانهای از این عوامل در این اتفاقات دخالت دارند.”
بنابراین شما هیچگاه نمی توانید این رویکردها را مثل هر رفتار انسانی دیگری به یک عامل برگردانید. باید از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و روانشناختی بررسی کنید. این نکتهای است که میخواهم بگویم. ما یک پرتو نوری میاندازیم تا بتوان برخی از رانههای روانی که ممکن است آدمها به نهادهای مختلفی مراجعه کنند را ببینیم. مثلا در مورد مخالفت با نهادهای رایج علمی، آدمهایی هستند که ممکن است به لحاظ شخصیتی، به دلیل تاریخچه زندگیشان، نتوانند به کسی اعتماد کنند و حالا یک فرصتی برایشان پیش آمده که این مشکل اعتماد نکردن را با عدم اعتماد به نهادهای علمی نشان دهند. در بحث علم و شبه علم عناصر روانی متفاوتی را میتوان دید. یا اینکه ممکن است آدمهایی باشند که از لحاظ علمی کنجکاو باشند و میخواهند یاد بگیرند، ولی اینقدر علم پیچیده است که آن را از یک نهاد سادهتر یاد میگیرند؛ یعنی همان کنجکاوی که دانشمندی را پیش میبرد که از نظریههای علمی سخت برای باورهای خودش استفاده کند، یک آدم دیگر را به یک نهاد غیررسمی میبرد تا یاد بگیرد. مسئله سرسپردگی هم هست. اگر روانشناسی فرقهها (روانشناسی کالت (Cult)) را در نظر بگیرید، بسیاری از آدمهایی که به این فرقه میپیوندند، آدمهایی تحصیلکرده هستند که حاضرند به فرقهای بپیوندند و کارهای عجیب و غریب انجام دهند. خلاصه بگویم این بحث خیلی بزرگیست و رودخانهای از عوامل دخالت دارند، اما از نظر من عامل شماره یک پدیده شبهعلم، پیچیدگی علم است و باعث میشود که به سراغ منابعی به غیر از منابع دست اول و به روز علمی برویم. حالا که از بین این همه منابع موجود کدامیک را انتخاب کنیم رودخانهای از عوامل دخالت پیدا میکند و باعث میشود که از رویکردی به رویکرد دیگری برویم.
محمدرضا واعظ: آیا منظور شما این است که شبهعلم مستقل از علم است و ذات مجزایی دارد و یا برساخته علم است؟ چیزی است که در فرایندهای علمی و خوانشهایی که داریم، بازتولید میشود؟
مهدی نسرین: بخش بزرگی از باورهایی که از جهان خارج داریم، باورهایی نیست که از مراجع معتبر و علمی روز بدست آمده باشد. و این باورها که از مراجع اصلی علم نیستند، محصول پیچیدگی و غامض بودن علم است. این باورها لزوما محصول فریبخوردگی و شیادی عده ای دیگر نیست؛ این باورهایی که از مراجع معتبر علمی گرفته نشده، برای همه ما محصول پیچیدگی و غامض بودن علم است.
محمدرضا واعظ: در نگاه شما شبهعلم به عنوان یک زائده نگریسته نمیشود؛ بدون نگاه ارزشی و با یک نگاه توصیفی در همه زمانها بوده و در آینده هم خواهد بود و این بخاطر همان پیچیدگی علم است؟
مهدی نسرین: وقتی در حال مشاهده هستیم، متوجه میشویم که انسانها سعی میکنند که جهان پیرامونشان را بشناسند و عدهای هم دانشمند هستند که سعی میکنند با بهترین نظریههای علمی و محاسباتی علم را گسترش دهند؛ ولی در عین حال میبینیم که همه آدمها حتی دانشمندان هم به سراغ منابع دیگری میروند که آنها لزوما تکرارکننده آن حرفهای درجه یک علمی نیستند. در واقع، میخواهم روی این تاکید کنم که شکاف بزرگی بین منبع تولیدکننده علم و جایی که ما داریم باورهایمان را بدست میآوریم، وجود دارد.
محمدرضا واعظ: به عنوان سوال پایانی میپرسم که آیا شما روانکاوی فرویدی را علمی میدانید؟ ناظر بر نقدهایی که پوپر بر آن وارد کرده میخواهم نظر شما را بدانم؟
مهدی نسرین: یک نکته در نقدهای پوپر هست که به نظر من مستقیما در آرای فروید نیست. ولی من با صحبتهای دکتر شیخ رضایی موافقم که شما باید به برنامههای پژوهشی بالنده نگاه کنید و از دل برنامههای پژوهشی، نظریههای دیگر میآید. این بالندگی علمی را از همان ابتدا در نظریه فروید میبینیم؛ چون در فاصله کوتاهی شاگردان یا همکاران فروید نظریههای مختلفی میدهند، به نوعی امروز این حرف اغراقآمیز نیست که اگر نظریه فروید را شمال قطبنمای روانشناسی در نظر بگیریم، همه دارند خودشان را بر اساس آن تنظیم و معرفی میکنند. مثلا میگویند کاملا با آن موافقم یا مخالفم. ولی اینکه به عنوان یک برنامه پژوهشی بالنده چقدر توانسته به پیشرفت علم کمک کند، از این جهت، بهنظر من یک نظریه علمی است. البته این بحث مفصلی است ولی من میخواهم در این حد خلاصه صحبت کنم.
محمدرضا واعظ: بسیار سپاسگزارم.
[1] پروندۀ “از علم تا شبه علم”، مجموعه گفتگوهایی میان محمدرضا واعظ (دبیر علمی پرونده) و اساتید مطرح این حوزه است که به همت مؤسسۀ فرهنگی-هنری پیدایش(رویش دیگر) و کافه فیلو در پلتفرم اینستاگرام برگزار شده است. علاقهمندان میتوانند ویدئوی این گفتگوها را نیز در بخش Igtv آیدی @mrvaez در پلتفرم اینستاگرام مشاهده نمایند.
[1] پروندۀ “از علم تا شبه علم”، مجموعه گفتگوهایی میان محمدرضا واعظ (دبیر علمی پرونده) و اساتید مطرح این حوزه است که به همت مؤسسۀ فرهنگی-هنری پیدایش(رویش دیگر) و کافه فیلو در پلتفرم اینستاگرام برگزار شده است. علاقهمندان میتوانند ویدئوی این گفتگوها را نیز در بخش Igtv آیدی @mrvaez در پلتفرم اینستاگرام مشاهده نمایند.
[2] ساینتیسم یا علمگرایی (به انگلیسی: Scientism)، دیدگاهی فلسفی است که روشهای علوم طبیعی را برتر از تمامی روشهای جستجوییِ انسانی میداند. علم گرایی به معنای اعتقاد به لزوم محوریت علوم تجربی و روش تجربی در همه شئون زندگی است.