عکس ه ا و خیرگی ه ا, یادداشت ها

عشق می‌بافم برایت . . . .

شبت به خیر بهترینم

می خواهم زمزمه کنم برایت

آوای مهاجرین را

آنها که امسال جایشان خالی بود در افق چشمانت

و جاری شوم زنده زنده  از گونه هایت همچو آن رود

هر چند گل آلود

هرچند پر ز خالی

و نگاهت کنم

مانند آن درخت

همانی که نگاهش خیره بود

مثل من

و پلی شوم

میان رویاهایمان

آنگاه

دست در دست هم

دیوانه وار

مست آّبی امروز

با هم بخوانیم عاشقانه هایمان را

شبت به خیر بهترینم

عشق می بافم برایت

تا سپیده

تا همان آوا

همان رود

و همان نگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *